بیوگرافی اردشیر کامکار، نوازنده چیره دست کمانچه
به گزارش ایران عکس، بیوگرافی اردشیر کامکار: اردشیر کامکار متولد 28 آبان 1341 در سنندج و نوازنده ساز های کمانچه، قیچک و ویولن است. اردشیر کامکار ویلن را نزد پدر خود (حسن کامکار) فرا گرفت و پس از آن ردیف موسیقی ایرانی را نزد محمدرضا لطفی و پشنگ کامکار، داوود گنجه ای، محمدرضا شجریان و اصغر بهاری آموخت.
خبرنگاران | سرویس چهره ها - هر کسی که دستی در موسیقی سنتی ایرانی داشته باشد قطعا نام خانواده کامکار ها را شنیده است که هر کدام در یک ساز تخصص دارند. یکی از این هنرمندان اردشیر کامکار نوازنده چیره دست کمانچه، قیچک و ویولن است.
بیوگرافی اردشیر کامکار
اردشیر کامکار یکی از هنرمندان خانواده معروف و هنرمند کامکار هاست. وی متولد 28 آبان 1341 در سنندج و نوازنده ساز های کمانچه، قیچک و ویولن است. عظیم شدن در خانواده ای که همه اهل هنر و هنردوست هستند وی را تشویق کرد که همچون پدر و برادرانش به سمت موسیقی برود.
اردشیر کامکار از سن کودکی به نواختن و آموزش ساز ویلن نزد پدر خود (حسن کامکار) مشغول بوده است. او در ابتدا قطعات ویولن ابوالحسن صبا را با کمانچه اجرا می کرد. پس از مدتی به عنوان نوازنده ساز کمانچه و ویولن عضو ارکستر فرهنگ و هنر سنندج می گردد. در سال 1360 به تهران می آید و با گروه های عارف و شیدا و دیگر خوانندگان مطرح همکاری خود را آغاز می نماید. وی در همین دوران دانش خود در زمینه ردیف موسیقی ایرانی را نزد محمدرضا لطفی و پشنگ کامکار، داوود گنجه ای، محمدرضا شجریان و اصغر بهاری زیاد کرد.
اردشیر کامکار همواره کوشش نموده است که با استفاده از اجرای تکنیک های خاص ویولن بر روی ساز کمانچه، قابلیت های ساز کمانچه را توسعه دهد و چهره ای جدید از این ساز را به نمایش بگذارد. در پی همین کوشش ها توانست قطعات ابوالحسن صبا را در دو اثر به یاد صبا و بر تارک سپیده، به یاری کمانچه و ارکستر به اجرا درآورد. وی در اثر بر تارک سپیده با توانایی های خود دست به ابتکارات و خلاقیت هایی زد و توانست کمانچه را سازی توانا جلوه دهد.
برخی از صاحب نظران معتقدند که سبک و نوع نوازندگی اردشیر کامکار سرمشق و الهام بخش نوازندگان جوان کمانچه و ویلن در ایران شده است به طوری که ساز کمانچه در میان نوازندگان و مردم صندلی ویژه ای پیدا نموده است. کمانچه همواره همراه اردشیر کامکار ساخته قدرت الله کردی از سازندگان ساز های ایرانی است.
ویژگی های نوازندگی اردشیر کامکار
از ویژگی های نوازندگی وی در ساز کمانچه می توان به موارد زیر اشاره نمود:
- اجرای پوزیسیون های 7 به بالا و اجرای صدا های هارمونیک که این تکنیک ها مختص ساز ویولن است و تقریباً برای ساز کمانچه به سختی قابل اجرا است.
- لحن و بیان مستقل صدای ساز او
- صدای زیبا ساز و آرشه کشی شفاف و بدون برخورد آرشه به سیم های دیگر
- تکنیک فوق العاده و اجرای قوی و تمیز پوزیسیون های 7 به بالا
اثرات و آلبوم ها
- آلبوم به یاد صبا در سال 1365 که شامل گزیده ای از آثار ابوالحسن صبا با اجرای کمانچه است.
- تالیف آثاری مانند بی غبار عادت و یا قطعات بر تارک سپیدهو کنسرتینو کمانچه
- اجرا هایی در تهران و شهرستان ها در سال 93 با گروه اردشیر کامکار و خوانندگی وحید تاج و حشمت اله رجب زاده
- آلبوم ناشکیبا با خوانندگی همایون شجریان
- آلبوم راز نگاه و آلبوم بی غبار عادت با همنوازی شروین مهاجر
کلیپی زیبا از نوازندگی این هنرمند را با هم می بینیم.
مصاحبه با اردشیر کامکار
در سرانجام مصاحبه ای با این هنرمند شایسته را می خوانیم تا بیشتر با اردشیر کامکار و فعالیت هایش آشنا شویم.
صحبت را با بی غبار عادت آغاز کنیم؛ از این مجموعه و چگونگی شکل گیری ایده های اولیه اش بگویید؟
ازگذشته تا امروز کار های مختلفی با کمانچه اجرا شده که به صورت تکنوازی در موسیقی سنتی بوده اند. من هم از مدت ها قبل در نظر داشتم که کاری برای کمانچه به صورت تکنوازی یا دو نوازی انجام بدهم، فضا های زیادی هم در ذهن داشتم. ولی برای این کار نمی خواستم خیلی سنتی کار کنم و تصمیم گرفتم که به صورت دو نوازی کار کنیم و از توانایی هایی که در این ساز هست استفاده کنم و در نهایت بی غبار عادت شکل جدیدتری داشته باشد. چون قبلاً اتود هایی هم با آقای مهاجر زده بودیم که به صورت کنسرت در کاخ نیاوران، شیراز و کرمانشاه اجرا شد و تاثیر خوبی داشت (یعنی مخاطب ها استقبال نموده بودند)، تصمیم گرفتم این را به صورت یک مجموعه در بیاوریم. در واقع می خواستم این کار از لحاظ تکنیکی حرفی برای گفتن داشته باشد و از ترکیب مختلف حرکت های سازیِ کمانچه (حرکت های آرشه و حرکت های سرعتی انگشت) استفاده کنم و ملودی ها نیز، هم رگه های موسیقی محلی و هم ریشه های موسیقی سنتی داشته باشد و در عین حال برداشت ذهنی خودم باشد.
پس ایده های اولیه اش در همنوازی های قبلی تان با شروین مهاجرشکل گرفت؟
تقریباً. چون دقیقاً نمی گردد این طور گفت. من سال هاست که در کلاس برای شاگردانم قطعات زیادی را به صورت بداهه نوازی درس می دهم و سعی می کنم هرکدام که نتیجه بهتر داشته باشد، بسط و گسترش بدهم و بیشتر روی آن کار کنم. در واقع عمدتاً از آن چه در نواخته هایم در خلوت خودم با ساز تجربه می کنم، مطالب و تکنیک هایی در می آید که آن ها را به عنوان طرح اولیه، مبنای بداهه نوازی ها قرار می دهم و به شاگردانم هم سعی می کنم منتقل کنم؛ بنابراین خیلی از ایده ها سرکلاس ها شکل گرفته و بعد پرورش پیدا نموده و نتیجه این شده است.
به هر حال بسیاری از این تجربه هایی که اشاره نمودید - و بخشی از ماحصل آن ها در این مجموعه آمده - قبلاً اجرا نشدند؟
بله، خیلی از تکنیک هایی که من استفاده کردم قبلاً در ایران و حتی کشور های دیگر (مثل اذربایجان) و جا های دیگر کمتر استفاده شده و یا اصلاً استفاده نشده است.
در خصوص تنظیم قطعات، روال کار چگونه بود؟ نقش شروین در این زمینه چقدر بوده است؟
بخشی از آن ایده خودم بوده، البته اصل این ایده چندان بی سابقه نیست. همه ما در خیلی از موسیقی ها (از مناطق مختلف) شنیده ایم که مثلاً یک ساز نقش همراهی نماینده ساز اصلی را بر عهده دارد. مثلاً در بسیاری از اجرا های کمانچه آذری (آذربایجان) ساز دیگری (البته غیر از کمانچه؛ معمولاً یک ساز بادی مثل گارمون یا بالابان) به عنوان همراهی نماینده ساز تکنواز (مانند پدال) شنیده می گردد.
من ابتدا در نظر داشتم که برای همراهی کمانچه ام از یک زمینه یا اصطلاحاً یک پدال مثل کمانچه باس بهره بگیرم، اما، چون کمانچه باس نداشتیم مجبور شدیم از خود کمانچه استفاده کنیم. در واقع آغاز با این ایده بود. از این جا به بعد بسته به قدرت و تواناییِ نوازنده ای که با من همراهی می کرد کار می توانست شکل های مختلفی داشته باشد که شروین به نظر من خیلی خوب از عهده این کار برآمد. البته خودش هم نظراتی داشت که مثلاً برخی از آکومپانیمان ها را او انجام می داد و وقتی مورد تاییدمان قرار می گرفت، ثبت می شد. یا وقتی در تمرین با هم قطعه ای را اجرا می کردیم، گاهی خودش خط دومش را می زد گاهی هم من می گفتم چه چیزی بزند. بعد نتیجه را می شنیدیم و اگر می دیدیم خوب است همان را تثبیت می کردیم. به عبارت دیگر تنظیم ها بیشتر در تمرین ها به دست می آمد تا اینکه نشسته باشیم و از روی نوشته ای کار کنیم.
خود شما به عنوان آهنگساز و نوازنده این کار، چه نکات تکنیکی، فنی یا احتمالاً زیبایی شناسیِ خاصی را مد نظر داشتید؟ یا شاید بهتر باشد بپرسم تا چه اندازه به هدف یا نتیجه ای که می خواستید رسیده اید؟
به هر حال من در این کار سعی کردم از قابلیت هایی که کمانچه دارد، ولی روی این ساز کمتر اجرا شده مانند حرکت های خیلی ریز و سرعتی آرشه، و یا حرکت ها و حالت های کششی یا مالشی و حتی ملودی های سرعتی استفاده کنم. این ها اولین چیزی است که دوست دارم مخصوصاً از جانب بچه هایی که خودشان نوازنده هستند، مورد توجه قرار بگیرد. از این لحاظ (جنبه تکنیکی وامکانات صوتی ساز) که بیشتر مورد نظر خودم بوده خوشبختانه بازتاب خوبی هم داشته و من از نتیجه این کار راضی ام. اما به نظر من مسئله آهنگسازی و ملودی ها در درجه دوم واقع شده است و بسته به سلیقه است؛ برخی ها ممکن است خوششان بیاید و برخی ها نه.
به نظر می رسد برخی از این افکت های صوتیِ اجرا شده با کمانچه در بی غبارعادت برای گوش خیلی از نوازندگان و احتمالاً عموم مخاطب های عادی موسیقی ایرانی که این کار را می شنوند چندان مسبوق به سابقه نباشد. شاید نام گذاری اثر نیز تلویحاً به همین نکته اشاره دارد…
بله دقیقاً. البته همان طور که گفتم چند سال است که ما داریم تجربه می کنیم. حتی نمی گردد گفت: این اولین کار است. چون پیش از این در خیلی از تکنوازی هایم و یا در آثار منتشر شده خودم مثل تال یا زهی عشق و دیگر کار ها که انجام داده ام ویژگی هایی وجود داشته که در نوع خودش جدید بوده. به نظر من باید این یک آغاز باشد، آغاز یک خطی باشد که کمانچه و کمانچه نوازی به بالندگی و اوج برسد. من فکر می کنم الان جوان ها و بچه هایی هستند (نمی خواهم اسم ببرم…) که همه این پتانسیل را دارند که این جریانی که آغاز شده را به آن آرمانی که در ذهن من هست برسانند و باید هم این طور باشد. چون من اصلاً این تصور را ندارم که حتماً باید خودم این جریان را به آن هدف برسانم. به هر حال من همین مقدار که از دستم برآمده انجام داده ام و کوشش خودم را هم نموده ام. انشااله که مورد قبول همه نیز واقع گردد.
از زهی عشق و تال نام بردید؛ قبلاً هم در کارهایتان دونوازی و همنوازی کمانچه داشته اید؟
اتفاقاً خیلی ها به من می گویند چرا تکنوازی کمانچه نمی کنم! در حالی که من در جا هایی از همین بی غبار عادت به عنوان آوازی یا بداهه نوازی، تکی ساز زده ام. من می گویم تکنوازی به این شکل را همواره می توان انجام داد که البته ساز تنها خیلی هم زیباست و اگر می خواستم من هم می توانستم مثل بقیه، یک ساز تنها کار کنم. اما همان طور که قبلاً هم گفته ام همواره یکی از آرمان های من این بوده که صدای کمانچه در تکنوازی طوری گردد که به تنهایی کششِ یک کاست کامل یا سی دی را داشته باشد.
در این کار شرایط کار طوری بود که ترجیح دادم به نوعی برای تنوعِ بیشتر و جلوگیری از یکنواختی به این صورت کار کنم. در تال هم که موسیقی لری است، وقتی آقای فرج علی پور (که از نوازنده های چیره دست موسیقی لری و خرم آباد است) به من پیشنهاد کرد که با هم این کار را انجام بدهیم. من خیلی شادمان شدم و قبول کردم و بعد نشستم و روی آن فکر کردم که چطور می گردد با یک کمانچه محلی ویک کمانچه کمی شهری تر کاری کرد که هم تکنیک هایی که مد نظر من هست در آن باشد و هم از رنگ و بوی محلیِ کار دور نشویم.
آن فکر و نتیجه آن به نظر من در مجموع موفقیت آمیز بود؛ یعنی هم تکنیک های کمانچه در آن هست و هم موسیقی لری. واقعاً فرج علی پور، هم خیلی قشنگ خواند و هم خیلی قشنگ اجرا کرد. در کار زهی عشق که متاسفانه پخش مناسبی هم نداشت، سعی کردم همین کار را با ساز کمانچه، ولی بیشتر با جنبه گروهی کمانچه انجام بدهم، یعنی من پنج یا شش کمانچه زدم. همواره این ایده ها را در ذهنم داشته ام. به هر حال آن کار هم موفقیت های خودش را داشت. ولی این ها آمد و آمد تا رسید به بی غبار عادت و زمینه ساز آن شد…
حالا به نظرتان ممکن است زمانی هم یک مجموعه کامل، ساز تنها کار کنید؟
بله. هیچ بعید نیست. بستگی به حال هوایم دارد (با لبخند) ممکن است یک روزی هم از چند نوازیِ کمانچه خسته شوم…
از برتارک سپیده بگویید، از تهیه و تنظیم آن تا اجرا با ارکستر سمفونیک و …
بر تارک سپیده؛ در واقع یک کنسرتینو برای کمانچه و ارکستر است، ملودیِ آن از خودم و کار ارکسترش از ارسلان بود. چندین بار هم این قطعه را با ارکستر سنفونیک تهران در تهران، و همین طور در مالرموی سوئد هم با ارکستر مالرمو، اخیراً هم که دوباره با ارکستر سنفونیک تهران اجرا کردیم. به هر حال آن کار هم در زمان خودش و شرایط خاص خودش انجام شد. همان طور که گفتم این ایده ها همواره در ذهنم بوده که برای کمانچه از این دست کار ها هم انجام بدهم. همواره سعی ام بر این بوده که این ساز در کنار دیگر ساز های ایرانی و غیرایرانی به صورت جهانی مطرح گردد و به کمانچه ایران در مقایسه با ساز های مشابهِ دیگر به دیده تحقیر نگاه نگردد. یکی از راه ها برای رسیدن به این مهم، گسترش رپرتوآر برای این ساز و تنوع قطعات ساخته شده برای آن است.
اجرای اخیرتان از این قطعه به رهبری درک گلیسون چطور بود؟
من از اجرای خودم راضی بودم، چون بعد از این همه سال از این قطعه شناخت کافی و لازم را داشتم. اما برایم خیلی جالب و خوشایند بود رهبری که این قطعه به هر حال برایش ناآشناست در سرانجام، هم اجرای قطعه و هم از اجرای من خیلی راضی بود. خودم هر بار که این قطعه را اجرا می کنم حس تازه ای دارم و اجرای جدیدی می کنم. به طور طبیعی این اتفاق همه جا می افتد مثلاً قطعاتی از ویوالدی یا موتسارت یا آهنگسازان دیگر، که زیاد هم اجرا می شوند هر بار با حس جدیدی اجرا می شوند. البته من دوست دارم که قطعاتم را دیگران هم اجرا نمایند تا هم خودشان و هم مخاطبین، اجرا های دیگری را تجربه نمایند. ضمن آن که بسیار مایلم کار دیگری هم به این صورت انجام دهم و در فکرِ اثری متفاوت از بر تارک سپیده هستم. اگر قطعاتش را آماده کنم تنظیم آن برای ارکستر عظیم به عهده ارسلان یا هوشنگ و یا شاید هم یک آهنگساز دیگر باشد.
آیا سازی که اولین اجرا و ضبط بر تارک سپیده را در آن موقع با آن انجام دادید تغییراتی داشت؟ مثلاً آیا این امکان را به شما می داد که بتوانید راحت تر در پوزیسیون های مختلف روی ساز نوازندگی کنید؟ منظورم فیزیک کلیِ ساز و صدادهیِ مورد نظر شما، با توجه به تکنیک های نوازندگیِ مورد استفاده تان در قطعاتی از این قبیل است؟
خود ساز کمانچه از نظر فیزیک ساز هنوز هم برای ما مشکل ایجاد می نماید. منتها ما سعی نموده ایم بااین مسائل کنار بیاییم. در واقع باید ساختمان ساز را عوض کنیم و این کار احتیاج به فکر و اندیشه بالایی دارد که کار من نیست، چون من نوازنده ام و این کارِ سازنده ساز است. ولی طبیعتاً وقتی که نوازندگی رشد می نماید و خواسته های نوازنده های کمانچه طور دیگری می گردد سازنده ساز هم مجبور خواهد بود تا خودش را با شرایط وفق بدهد و متناسب با تکنیک های مورد احتیاج بر روی ساز فکر و کار کند و آن را به پیش ببرد.
الان سیستم کمانچه سازی به نظر من خیلی بهتر شده است، دسته ساز در حال نزدیک شدن به استاندارد است و ژوست تر شده و برای پوزیسیون های بالا توانسته اند مسائل را تا حدی حل نمایند. چیزی را که ضروری است در اینجا به آن اشاره کنم مسئله حمایت است. البته منظورم فقط حمایت مادی نیست، حمایت معنوی هم هست. به طور مثال ما حرکتی را برای کمانچه انجام دادیم که تعدادی جوان دنبال آن را گرفتند. خوب می گویند که یک دست صدا ندارد، این نیست که فقط بنده یکه تاز این میدان باشم، تمام جوان هایی که خواهان ایده رجحان هستند باید بیایند و دنبالِ این حرکت را بگیرند. در خصوص سازسازی هم الان تمام سازنده های ما انفرادی کار می نمایند و ما جمع سازسازی نداریم.
من حتی به خانه موسیقی و جا های دیگر پیشنهاد کردم که شما بروید و این ساز ساز های جوان را که استعداد خوبی دارند جمع کنید و ببرید فرضاً پیش یک سازساز ایتالیایی که در خصوص نوع چوب، دسته، رنگ و…. به این ها آموزش بدهد. همه این ها در سازسازی خیلی مطرح است.
مثلاً ما یک ویلن ساخت یک کسی را (اسم نمی برم) بردیم و به آن ها (در اروپا) نشان دادیم. کار سازنده از نظر آن ها آن قدر ناشیانه بود که آن ها تصور کردند خودِ ما که این ساز را برده ایم رنگ زده ایم…! به نظر من این موضوع برای سازساز های ما با یک دوره آموزشیِ شش ماهه تا یک ساله حل می گردد. خیلی از سازساز های ما نحوه نصب دسته را خوب نمی توانند انجام دهند، این که طول دسته، شیطانک، رزونانس کاسه باید چطور باشد و همه این ها باید چطور در کنار هم قرار بگیرد. این ها همه در سازسازی مسئله است. در حال حاضر همه این ها تجربی است، مثلاً یک نفر 40 سال کار نموده و نکاتی را به دست آورده که راضی هم نمی گردد تجربیاتش را به راحتی در اختیار دیگران قرار بدهد- حق هم دارد- خب این باید حمایت گردد.
از طرف دولت، مردم، کجا؟
به نظر من موزیسین ها باید خودشان حمایت نمایند، دانشجویان، جوان ها، همه. مثلاً اگر یکی بی غبار عادت را می سازد حتماً چرا باید یکی هم روی آن بخواند؟ بله، خوانندگی خیلی با ارزش است، خوانندگی یک مقام و هنرِ خداوندی است. اما خوانندگی جای خودش را دارد و نوازندگی هم جای خودش را. مثلاً مگر من می توانم تارِ استاد جلیل شهناز یا نیِ استاد کسایی، یا کمانچه استاد بهاری ویا سازِ سایر اساتید را، چون خواننده ای کنارش نیست گوش ندهم؟ این ها بالاخره زحمت کشیده اند و در هر زخمه ای که به ساز می زنند، بارِ معنوی زیادی نهفته است… از جهت جوان ها، خب الان جوان باید انگیزه داشته باشد. چون من خودم در دانشگاه تدریس می کنم دانشجو ها را می بینم که چه عشق و علاقه ای به موسیقی دارند، ولی تمام هم وغمشان این است که یک خواننده ای که کمی معروف باشد بیاید و با آن ها بخواند تا بلکه چهار نفر بیایند و به سازشان گوش نمایند. خب چرا باید اینطور باشد؟ این یک فرهنگ است که باید در این جامعه جا بیفتد؛ باید در جامعه ما سازِ تنها گوش دادن و نوازندگی باید حمایت گردد… به موسیقی اهمیت دادن حمایت گردد… مگر شما نمی روید به ساز آقای پاکو دلوچیا گوش می دهید و لذت می برید؟ چه خوب که کمانچه ایرانی را هم گوش بدهید…
در خارج از ایران این فضا برای ساز تنها برای وجود دارد؟
این اتفاق در آنجا می افتد. حالا ممکن است نسبت به کار های ارکستری و خوانندگی کم باشد، اما شما آنجا در هر سی دی فروشی می توانید مثلاً از یک نوازنده درجه هشت که در ایران حتی به عنوان نوازنده هم قبولش ندارند چندین سی دی پیدا کنید. حالا اینجا بروید نوار تال یا زهی عشق را پیدا کنید! حتی تار جلیل شهناز یا محمد رضا لطفی نیست، برای اینکه حمایت نمی گردد. حتی مثلاً وقتی به برخی از مردم ما گفته می گردد مثلاً فلان تابلوی نقاشی قیمتش فلان مقدار است می گویند چرا؟ در این تابلو که فقط دویست وپنجاه تومان رنگ مصرف شده! خب این را نمی بینند که آن هنرمند چهل سال زحمت کشیده که توانسته این رنگ ها را کنار هم بگذارد. کمپوزیسیون، هارمونی، رنگ ها، همه حاصل دست رنجِ چهل ساله اوست در آن تابلو!
کتابی اخیراً با عنوان بر تارک سپیده از شما چاپ شد. از محتوای کتاب و هدف و نتیجه ای که به دنبالش بوده اید بفرمایید. تا جایی که من در جریان بودم شروین مهاجر هم زحمت زیادی برای آماده سازی کتاب کشید.
بله، قطعات بسیار مسئله ای در این کتاب است البته نه آن قدر که کسی نتواند اجرا کند؛ هر کسی که سیستم نوازندگی نوین را بلد باشد می تواند این قطعات را بزند واین برای نوازنده ها انگیزه ایجاد می نماید. به هر حال سعی کردم که بار تکنیکی و بار ملودیک این قطعات زیاد باشد. یکی از قطعات این کتاب هم اثری از استاد محجوبی است به نام کاروان که آن را برای چهار کمانچه تنظیم نموده ام که در واقع کوارتت یا چهارنوازی است که کمانچه 1 و2 و آلتو دارد.. اکنون هم که این کتاب چاپ شده بازتاب خوبی از آن دیده ام؛ خوشبختانه توسط افراد زیادی در تهران وشهرستان ها مورد استقبال نهاده شده و حتی مورد توجه استادان دیگری که در سبک های دیگری کمانچه نوازی می نمایند نیز واقع شده است. این ها مرا بیشتر مشتاق نموده که قطعات دیگری هم که به صورت بداهه زده ام و یا از پیش ساخته ام را نت نگاری کنم و تحت عناوین دیگری به چاپ برسانم. البته این را هم اضافه کنم که در همین کتاب که چاپ شده، چون بخشی از این کار را به صورت بداهه نوازی زده بودم و بعداً پرداخت شده و نت نگاری شده است. در نظر دارم برای چاپ های بعدی چه از نظر نت نگاری و چه از نظر حرکت ملودی ها، ویرایش ها و اصلاحاتی انجام دهم.
حالا که صحبت به اینجا رسید خوب است که از راز نگاه بگویید و اینکه چطور با ماتیوس آشنا شدید؟
یک بار در لندن کنسرتی داشتم. ما داشتیم تمرین می کردیم که او آمد ایستاد بالای سر من و تماشا می کرد و بعد از تمرین آمد و مرا در آغوش گرفت و به اصرار دست مرا بوسید. از دوستان پرسیدم که او کیست؟ گفتند که نوازنده پر توانی است و لیره می زند. وقتی او ساز زد من خودم خجالت کشیدم که چرا او دست مرا بوسیده! این را برای خودستایی نمی گویم. او خیلی پسر محجوبی بود و این منش او را می رساند. من باید از او یاد بگیرم.
ما ایرانی هستیم. مثل کسانی که در گود زورخانه بودند و از همدیگر رخصت می گرفتند، باید از هم رخصت بگیریم و این منش مردانگی و پهلوانانه را یاد بگیریم… اصلیتِ او، یونانی بود که در انگلیس سال ها درس خوانده و دکترای موسیقی دارد- البته آن موقع هنوز دکترا نگرفته بود- که آمد من را دید. وقتی ساز زد تازه فهمیدم که چه نوازنده خوبی است. در حالی که حدود بیست سال داشت چقدر خوب ساز می زد. من خیلی خوشم آمد و کمانچه ام را کوک کردم و با هم ساز زدیم. او هم خیلی خوشش آمد و از من خواست که در یک قرار دیگر باز هم با هم همنوازی داشته باشیم. من فکر نمی کردم که می خواهیم ضبط کنیم. آن ها استودیوی کوچکی گرفته بودند که ما هم رفتیم و بداهه نوازی کردیم. کاملاً بداهه بداهه بود. گفتند این را در این جا منتشر کنیم که البته با اصلاحاتی منتشر شد.
تکنوازی تان در آخرین کنسرتی که در تهران به همراه گروه کامکار ها در برج میلاد برگزار گردید، مورد توجه خاصی نهاده شد. نظر خودتان در خصوص آن تکنوازی چیست؟
از نظر من این خیلی سخت است که بخواهی قطعه ای را برای ده دقیقه اجرا کنی که همه چیز هم داشته باشد. من بیشتر از یک ماه روی این تکنوازی کار کردم که البته چهل درصدش بداهه نوازی بود. سعی ام هم بر این بود که علاوه بر بار تکنیکی، بار حسی- عاطفی هم در این تکنوازی باشد. خوشبختانه این اجرا بازتاب مثبتی داشت.
از اثری که به تازگی از تکنوازی پدرتان استاد حسن کامکارمنتشر بگویید. از زمان ضبطش چیزی به یاد دارید؟
پدرم این کار را در خانه با یک ضبط صوت معمولی ضبط نموده بود. آن موقع من کوچک بودم. در خاطرم هست که پدرم این کار ها را در خانه ضبط می کرد که خودش گوش بدهد و این کار هم از همین دست بود. ما آن را ویرایش کردیم به عنوان یادبودی از پدر منتشر کردیم. پس از انتشار این کار، من نظر خیلی از موزیسین ها را جویا شدم که می گفتند خیلی خوششان آمده و از شنیدنش لذت برده اند. به نظر من، هم از نظر تکنیک و هم اجرای مطالب ردیف، کار بسیار با تسلط و با قدرت اجرا شده. مثلاً مطالب و جملات ردیفی را در چندین اکتاو به راحتی اجرا نموده بدون اینکه کیفیت تغییر کند. از آن موقع هم در خاطر دارم که سونوریته ساز خوبی داشت و نشستِ آرشه ای که روی سیم داشت خیلی خوب بود؛ همین هم صدای سازش را خیلی با کیفیت نموده بود. چه بسا اگر در استودیو های پیشرفته ساز می زد کار های بیشتر و با کیفیت تری از او باقی می ماند. در این کار اگر به دقت گوش داده گردد گاهی صدای ماشین هم در ضبط هست…
تکنوازی های دیگری از ایشان ضبط نشده است؟
پدرم تکنوازی های خوب و زیادی درآرشیو رادیو و تلویزیون سنندج داشت، ولی چون در شهرستان زندگی می کرد شاید کسی ایشان را آن طور که باید، نمی شناخت. مثلاً شاید اگر در تهران زندگی می کرد شرایط طور دیگری می بود. ما فقط همین کار را داشتیم که منتشر کردیم. این را هم بگویم که اوعاشق سبک صبا بود وخیلی با تکنیک و خوش سونوریته ساز می زد. ایشان کار های صبا، نی حسن کسایی، تار جلیل شهناز وفرهنگ شریف را خیلی دوست داشت وبا دقت و علاقه به کارهایشان گوش می داد. حالا که دارم نوازنده های عظیم را از نزدیک هم می بینم به نظرم استیل نوازندگی پدرم کاملاً درست بود و آرشه کشی وانگشت گذاری درستی داشت…
راجع به ردیف نوازی نظرتان چیست و چگونه باید کار گردد؟
به نظر من هر نوازنده موسیقی ایرانی حتماً باید ردیف را بزند. من الان نحوه اجرای ردیف را با شاگردانم کار می کنم نه حفظ آن را. ممکن است خیلی ها ممکن است همه ردیف را حفظ باشند، ولی خیلی خوب آن را اجرا نمی نمایند. من می گویم باید خوب اجرا بگردد. البته حفظ کردن هم خوب است، ولی درک آن از حفظ کردنش بهتر است.
در سرانجام اگر صحبتی باقی مانده بفرمایید.
نکته خاصی نیست، جز این که بگویم همه این کار ها در نهایت، فقط عشق است. من نیامده ام که خودنمایی کنم و بی دلیل خودم را مطرح کنم. البته به نظر من که هر کسی کار خوب انجام دهد، طبیعی است که مطرح هم می گردد. ولی در خصوص خودم باید بگویم بیشتر هدفم آن عشق درونی خودم بوده وتا جایی هم که آن عشق در من جاری و شعله ور باشد دوست دارم کار کنم. دوست دارم تا آخر زندگی ام یاد بگیرم، حتی ممکن است از شاگردم هم چیزی یاد بگیرم… به هر حال انشااله که بتوانم کار های بهتر از این هم در آینده انجام بدهم. همین طور لازم می دانم در اینجا از عوامل این اثر (بی غبار عادت) کامبیز گنجه ای، شروین مهاجر و همایون نصیری که مرا در این کار همراهی کردند تشکر کنم.
منبع: setare.com