تور آفریقای جنوبی ارزان: ژوهانسبورگ، شادترین شهر آینده آفریقای جنوبی (قسمت دوم)

به گزارش ایران عکس، ژوهانسبورگ به تازگی در لیست شهر های پربازدید آفریقای جنوبی قرار گرفته است. این شهر یکی از شادترین شهرهای آفریقای جنوبی است که می توانید سفری شاد و هیجان انگیز را در آن تجربه کنید.

تور آفریقای جنوبی ارزان: ژوهانسبورگ، شادترین شهر آینده آفریقای جنوبی (قسمت دوم)

با تور آفریقای جنوبی ارزان یه جذابترین کشور قاره آفریقا سفر کنید، ترکیبی از سافاری های دلنشین و اقامت در هتل های لوکس ژوهانسبورگ را در این سفر پر هیجان تجربه کنید.

در ادامه داستان سفر سکی نافو، (Saki Knafo) را به آفریقای جنوبی، شهر ژوهانسبورگ، از زبان خود او می خوانید.

زمانی که در خیابان ها می گشتم، به مغازه ای که کاست های موسیقی می فروخت، رفتم. امیدوار بودم که بتوانم یکی از موسیقی های خارق العاده مارابی جاز، (marabi jazz) را که یکی از سبک های موسیقی جاز در آفریقای جنوبی بود که به وسیله پال سیمون، (Paul Simon) نواخته شده بود، پیدا کنم. صاحب مغازه من را به قسمتی دیگر راهنمایی کرد که موسیقی های سبک بابلگام، (bubblegum)، نوعی موسیقی شاد آفریقای جنوبی در سال های 1980 میلادی، در آنجا نگهداری می شد.

بسیاری از نوازنده هایی که موسیقی بابلگام می نواختند، سال ها پیش متوقف شده بودند و این سبک از موسیقی مجال رسیدن به سایر نقاط دنیا را پیدا ننموده بود. یکی از دلایل، آپارتاید بود که به این منطقه مسلط شده بود. در نتیجه این نوع موسیقی بسیار کمیاب است. زمانی که در حال ترک مغازه بودم، چشم کودکی به دست من افتاد و با اصرار از من خواهش کرد که این کاست را به او بدهم. زمانی که به او جواب مثبت دادم، کف زد و برای من تعظیم کوچکی کرد.

مردم می گویند که ژوهانسبورگ در اثر یک اتفاق به وجود آمده است. داستان به 130 سال قبل بازمی گردد. روزی مردی انگلیسی در بیابانی مشغول راه رفتن بوده که پایش به چیزی برخورد می نماید. وقتی به پایین نگاه می نماید، سنگی را می بیند که این نوع سنگ اکثرا در اطراف معادن طلا یافت می شده است. چندین سال بعد منطقه پر از جستوجوگران انگلیسی و استرالیایی که در پی یافتن طلا بودند، می گردد. این مسئله باعث می گردد که به مرور زمان شهر شکل گرفته و بعد از سال ها تبدیل به یکی از شهرهای ثروتمند آفریقا گردد، اما مدتی بعد، شهر مورد هجم آپارتایدها قرار گرفته و از هم می پاشد و اقتصاد و تجارت در این منطقه نابود می گردد. با این وجود مردم امید خود را برای آینده ای بهتر از دست ندادند.

یکی از این انسان ها، باریستای کافه ای بود که رفتم و برای من یک فنجان قهوه اتیوپی درست کرد. او به من گفت که نامش لاوجوی، (Lovejoy) است و زمانی که از او در خصوص دلیل اینکه چرا شغل باریستا را انتخاب نموده پرسیدم. جواب داد:

داستانی بسیار جالب دارد.

در سال 2009 میلادی وضع اقتصاد در زادگاه او، زیمبابوه، بسیار بد بود، در حدی که دولت چاپ پول را متوقف کرد. پس او به کیپ تاون رفت و شغلی در یک رستوران به عنوان نظافت چی پیدا کرد. او می گوید:

بد از نظافت گاهی فرصتی پیدا می کردم تا برای خودم یک فنجان قهوه بریزم و این بود که زندگی من را تغییر داد. یک سال بعد، برای بار اول در مسابقه مسئولان قهوه شرکت کردم و دو سال بعد توانستم در این مسابقه به عنوان برترین مسئول قهوه آفریقا انتخاب شوم. زمانی که این کافه در ژوهانسبورگ افتتاح شد، صاحب کافه از من برای مدیریت کافه دعوت کرد.

در روزهایی که من در رستوران اوربانولجی، (Urbanologi) که در گذشته به عنوان انباری برای نگهداری از وسایل معدن چی ها استفاده می شده، گوشت بره می خوردم و به موسیقی زیبای مارابی گوش می دادم در خصوص موسسی به نام جاناتان لیبمن، (Jonathan Liebmann) چیزهایی شنیدم. مردم در خصوص او می گفتند که نقش مهمی در شکل گیری مابوننگ داشته است و مقاله هایی که در خصوص او خواندم، از او به عنوان فردی آینده نگر یاد می کردند. هرچه بیشتر در خصوص او خواندم و شنیدم، بیشتر کنجکاو شدم.

یک روز وقتی در حال بیرون رفتن از هتل بودم، مردی را که سی و اندی سال داشت و منتظر آسانسور بود، دیدم. او لباس هایی مانند یک توریست خارجی و شیک پوش، شلوار جین و کتی چرمی به تن داشت و موهایش را از پشت دم اسبی بسته بود. چند لحظه طول کشید تا چهره او را بشناسم. پرسیدم:

لیبمن؟

نزدیک رفتم و خودم را معرفی کردم و او از من دعوت کرد تا با او به طبقه پنت هاوس هتل بروم که به وسیله گروهی در حال آماده شدن برای او و خانم باردارش بود.

لیبمن موسس پراپرتویتی، (Propertuity) بود، شرکتی که تقریبا سازنده تمام ساختمان های مابوننگ بود. 10 سال قبل زمانی که او فقط 24 سال داشت، انباری در این محل خرید و آن را تبدیل به رستوران، گالری و کارگاه هنرمندان کرد. او یکی از هنرمندان آفریقای جنوبی به نام ویلیلام کنتریج، (William Kentridge) را متقاعد کرد که آتلیه خود را به این محل منتقل کند. با توجه به شرایط ناامن شهر، او تعدادی نگهبان برای خود استخدام کرد تا از خیابان های مجاور این محل محافظت نمایند.

به یاری شریکی توانست یک آپارتمان 178 طبقه، یک هتل کوچک و یک سینما که فقط فیلم های فیلم سازان مستقل را اکران می کرد، ساخت. به این ترتیب به مرور او رستورانی مجلل و 30 ساختمان دیگر را ساخت.

اگر لیبمن را دیدار کنید، متوجه خواهید شد که او اصلا جاه طلب نیست. زمانی که از او در خصوص پروژه هایش پرسیدم، جواب داد:

من این محله را ساختم و این محله جزیی از هویت من شده و این ساخت وساز را متوقف نخواهم کرد.

مطمئنا ژوهانسبورگ بدون او به این صورتی که امروزه هست، نخواهد بود. در حیاط پشتی، آناز میا، (Anaz Mia) را به همراه همسرش دیدار کردم، یکی از هنرمندانی که آثارش در خصوص تبعیض نژادی است و بعلاوه وکیلی به نام الکس فیتزژرالد، (Alex Fitzgerald). ما سه نفر به سرعت گرم صحبت شدیم و میا در خصوص تغییرات ژوهانسبورگ برای ما صحبت کرد. روز بعد به آتلیه میا رفتم و هنرمندان آثار سیاه و سفید خود را به من نشان دادند. چاپ لینوکات هنری است که هنرمندان تکه های لینولیوم را می برند و آثار زیبایی خلق می نمایند. این هنر حتی در زمان آپارتاید ها هم در این منطقه رواج داشته است.

یکی از آثار آن ها الهام گرفته از مابوننگ بود. دو سال قبل، زمانی که سازنده های ساختمان های بلند تعدادی از ساکنان شهر را از خانه هایشان بیرون کردند، اعتراضات گسترده ای شکل گرفت که به وسیله پلیس سرکوب شد. تعدادی از این آثار نشان دهنده این حادثه است.

در روز آخری که در این شهر بودم به همراه میا، فیتزژرالد و تعدادی دیگر از دوستان به افتتاحیه یک گالری هنری رفتیم. نزدیک به 100 نفر ایستاده و در حال گوش دادن به موسیقی بودند، تعدادی در حال کباب کردن مرغ بودند و همگی لباس های شاد و غیر رسمی به تن داشتند. در انتهای سالن، در کنار تابلویی که تعدادی مرد که شبیه به سبک دهه 60 میلادی در هالیوود لباس پوشیده بودند، ایستادم. نقاشی جالبی بود. خطاب به خالق این اثر بامبو سیبیا، (Bambo Sibiya) گفتم که اثرش را دوست دارم.

همچون مردانی که در تابلو بودند، خود سیبیا هم لباس هایی با رنگ های زنده به تن داشت. او به من گفت که در اثرش از مدل های زنده ای مانند عموی خودش که در سال 1960 میلادی برای کار در معدن به ژوهانسبورگ آمده بود، یاری گرفته است و ادامه داد:

آن ها از موسیقی و مد به عنوان اسلحه ای برای مبارزه با آپارتایدها استفاده می کردند. آن ها از قدرت یک مرد متشخص بودن بهره می بردند.

من باور دارم که آینده ای درخشان در انتظار سیبیا است. او لحظه های تلخ و سیاه گذشته ژوهانسبورگ را شکار نموده و آن ها را با رنگ های مجذوب کننده به نقاشی تبدیل می نماید. من در این سفر کسی را ندیدم که مقدار او به این خوبی بتواند روح شهر را به نمایش بگذارد.

منبع: کجارو / travelandleisure.com
انتشار: 17 دی 1400 بروزرسانی: 17 دی 1400 گردآورنده: iranpixfa.ir شناسه مطلب: 1915

به "تور آفریقای جنوبی ارزان: ژوهانسبورگ، شادترین شهر آینده آفریقای جنوبی (قسمت دوم)" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "تور آفریقای جنوبی ارزان: ژوهانسبورگ، شادترین شهر آینده آفریقای جنوبی (قسمت دوم)"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید